نتایج جستجو برای عبارت :

اوپس

Artist: Martin Garrix | Music Name: Oops | Genre: Electro house | Released: 2016 | Album: Oops | Martin Garrix – Oops

هنرمند: مارتین گریکس | نام موزیک: اوپس | سبک: الکترو هاس | تاریخ انتشار: 2016 | ملیت: هلند
دانلود آهنگ بی کلام (مارتین گریکس) Martin Garrix با نام (اوپس) Oops

ادامه مطلب
دانلود آهنگ live is life از گروه opus
دانلود آهنگ life is life از hermes band house
دانلود اهنگ لایو ایز لایف از گروه اوپس
دانلود موزیک ویدیو live is life از hermes house band & dj otz

دانلود اهنگ لایو ایز لایف از گروه اوپوس
آهنگ قدیمی لایف ایز لایف
دانلود آهنگ hermes house band - live is life
دانلود موزیک ویدیو لایف ایز لایف از گروه اوپس
ینی انتخاب واحد عبث ترین و درعین حال ویژه ترین کار یه دانشجوست ‌‌....
بپری عمومیا رو کش بری ...ساعتای خوبو ورداری ..بعد تو طول ترم با استاد هماهنگ کنی با گروه بعدی بیای سر کلاس ...
مسخره اس ...نه؟
اوپس ...خسته شدم از بس یه بار حساب کردم واحدا ۲۰ در اومد یه بار ۱۸ یه بار ۲۴ ‌!
ریاضیات و محاسبات درحد جلبک های بیابانی ...!در این حددددد...
 
 
شما شاید ندونید ولی من رابطه به شدت حسنه ای با پیشنویس کردن نوشته هام دارم :) اوپس! واقعا حس رقت انگیز بودن دارم یک وقتایی!
جدا من عاشق یک به بعدم! یه تلفیقی از منطق و جنون و شادی و رنج و امیدواری و ناامیدی احساس میکنم که جالبه. 
و اینکه از درجه سنسیتیو بودنم کاسته شده و این خوبه! چون میتونم رو کارم متمرکز شم.
همین دیگه. نوشتنم نمیاد.
call me by your name رو دیدم. چه حالی ازم گرفته شد. جدا از موضوع اصلی، فضاش منو دیوانه کرد. گرما. سرسبزی. شنا توی رودخونه. چهره‌ی اُلیُو شبیه مجسمه‌های یوناییه. برای خودم جالب بود که این بار شخصیت "تاپ" مورد علاقه‌م نبود. هردو چهره برا نقششون عالی انتخاب شده‌ن. بازیگر اُلیوِر به نظر واقعا از همون دهه‌ - 80 میلادی - فرار کرده و اومده! همون‌قدر خوش‌حال. همون‌قدر بی‌تفاوت. همون‌قدر نچسب [اوپس..]. خلاصه که قشنگ بود.
   به مامان بچه گفتم این پماد رو روزی سه بار بزن روی زخم صورتش. کارم که تموم شد مامانه گفت خانم دکتر میشه بهش بگین نره توی افتاب؟ منم گفتم نباید بری عزیزم نگاه چقدر سوختی اینطوری جای زخمت بیشتر می مونه! بچه اصرار که نسوختم. منم که کوتاه نمیام اصلا، استین تی شرتش رو میزنم بالا که مثلا سفیدی شونه و بازو اش رو نشونش بدم، منتهی سرکنگبین بدون اطلاع قبلی، صفرا فزود و میبینم بازو و شونه و کلا همه جاش سبزه ی سیر بود. اوپس.
بعد از مدت ها تقریباً آروم بودن امروز به شدت عصبی شدم، خیلی زیاد..انگار که هیچ کنترلی رو خودم نداشتم..ترسیدم، از برگشتن علائمم و افسردگیم. هر چند در لحظه واکنش شدید و نامناسبی دادم ولی تونستم کم کم احساسم رو مدیریت کنم. باید هر احساسی که بهم دست میده رو شناسایی و نامگذاری کنم، بعد دلیلش رو پیدا کنم و سعی کنم واکنش مناسبی نسبت بهش نشون بدم.
احساسی که امروز تجربه کردم خشم و پرخاش شدید بود به علت ناامید شدنم و خوب نخوابیدن..برای چند لحظه هم بود احس
قرار بود کل روز فقط کارهای عقب افتاده رو انجام بدم و حتی یک دقیقه رو هم از دست ندم... نتیجه این شد که با یکم عذاب وجدان وقتمو کاملن تلف کردم :/ نصف روز رو خواب بودم، دو سه ساعت فیلم دیدم و برخلاف قولم کل ظهرو تو اینترنت بودم :/ اواسط شب فهمیدم که... اوپس، من یه برنامه ای واسه امروز داشتم و تا یکی دو ساعت بعدش فشرده یکی از سه تا کار رو تموم کردم، هنر کردم واقعن، تازه کلی خونه رو بهم ریختم و غر زدم بابت از دست دادن وقت گرانبهام واسه انجام یه کار مفید... 
دارم میرم دزفول :)
دلتنگم برای خانواده ام ولی اصلا دوست ندارم برم دزفول!
حال عجیبی دارم این چند روز!
دیروز تو کانون دیدم بچه هایی رو که بیرون از کلاسم نشسته بودن و گوش میدادن!بعد از کلاسم ازم خواستن که یه کلاس دیگه هم براشون بذارم!
دوست نداشتم بهشون نه بگم!ولی واقعا فکر میکنم بهم فشار‌ بیاد...
دیروز با تمام سلول هام داشتم شکر میکردم!برای این چیزی که هست!برای این اوجی که درست شده!
الان تو اوج خودمم!شاید با ایدآل هام فاصله داشته باشه ولی هر چی هست ب
صبحی که با برف و صدای گنجشک ها آغاز شد و زمزمه "ما که دیگه دادیم رفت تورو"...
خواب دلپذیر شب و کابوس کاملا واقعیه الان.
و زندگی مجموعه ای از پارادوکس هاست. 
تقریبا دیگه به یقین رسیدم و تلخ و دردناکه، اما میتونم با تلخیش کنار بیام.
قلبم مچاله شده. اما...اما...آرومم. و همه چیز رو مثل همیشه به زمان می سپرم. رها میکنم. اما اما اما چطور میتونم این حس رو انکار کنم؟
این درد یک روز بالاخره تسکین پیدا میکنه. شایدم هیچوقت. باهاش نمیجنگم. در آغوش میگیرمش و میذار
دوستانم سلام و عید مبارکی :)
 
خوب همون جور که حتما از اینستاگرامم خوندید خواهرم رفت.البته هنوز ایرانه اما از شمال رفت و حداقل برای من یکی دیگه امکان دیدنش نیست تاااااا کارم درست شه و برم...
آخ میدونید چقدر دلم برای بچه هاش پر میکشه؟؟ نمیدونید که :(
 
بنظرم ارتباط آیرین و کوروش خوب پیش رفت.کوروش یه چند مورد دهن بیچاره رو بخاطر اسباب بازی سرویس کرد اما آخرش دوتایی یه راههای پیدا کرده بودن که وقتی اسباب بازی در کار نیست بتونن با هم بازی کنن و صدای

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها