نتایج جستجو برای عبارت :

هر دفعه لازم شد، به میزان کافی با خودت بگو.

خودخواهی آنقدرها هم سخت نیست؛کافی است حرف کسی را نشنوی، حال کسی را نفهمی، حس کسی را درک نکنی، ذهنت فقط و فقط به خودت فکر کند و جز راحتی خودت را نخواهد.وقتی در همه چیز و همه حال و همه جا و همه کار، فقط خودت را دیدی - چه خودآگاه و چه ناخودآگاه- خودخواهی.وقتی از خودت نگذشتی برای کسی، وقتی همیشه و در هرجا و در هرحال خودت را در اولویت خواستی و هوای خودت را داشتی و غیر خودت را ندیدی و نفهمیدی، خود خواهی.به همین راحتی!
برای هر کاری هر تصمیمی هر معامله ای قبل از انجامش برای خودت بعدش را در ذهنت ترسیم کن به خودت بگو
خوب این کار را هم کردم که چی بشه؟
به خودت جواب سوالت را بده ببین خودت از جوابت قانع میشی خوبیش اینه خودت که به خودت دیگه دروغ نمیگی این خودت خوده واقعیته نه اونیکه در فضای مجازی دوست داری برای بقیه ژستشو بگیری 
این که چی بشه؟یا خوب بعدش چی؟
خیلی کمکت میکنه
فکرکن یکی که نمیشناسی
میاد ۲۷۰ بهت پول میده و میگه به کارتم‌ پول لازم دارم
لطفا اگه میشه، اینو بزنین به کارتم
و تو با دستای خودت، بجای ۲۷۰، ۲۷۰۰ واریز میکنی به کارتش
و‌شب توی حساب کتابت متوجه میشی چه گندی زدی
و فرداش هم تعطیله و نمیتونی بری بانک شماره طرفو پیدا کنی
و تا پنجشنبه که شاید بتونی باهاش تماس بگیری
باید به خودت ناسزا بگی که آخه خره نفهم
چرا خودت، خودتو به .... میدی!
 
از شب چهارشنبه‌سوری تا الان هر دفعه مودم یا نت همراه ُ روشن می‌کنم، توی ذهنم به آذری‌جهرمی دری‌وری می‌گم، از امشب مایکروسافت هم به خاطر این‌که هر دفعه آپدیت‌هاش یه گندی به کامپیوترم می‌زنه، به لیست نفرین اضافه می‌شه.
دانلود اهنگ دفعه دیگ ک چشامو میبندم نمیخوام ببینم خواب تو رو
اهنگ سوگند دفعه دیگ ک چشامو میبندم
اهنگ دفعه ی دیگ ک چشامو میبندم
دانلود اهنگ دفعه دیگه ک چشامو میبندم

دانلود اهنگ سوگند دفعه ی دیگه که چشامو میبندم
دانلود اهنگ دفعه ی دیگ ک چشامو میبندم
دانلود اهنگ دفعه دیگه نمیخوام ببینم خواب تورو
دانلود آهنگ سوگند بلیط یک طرفه
برای داشتن یک زندگی آرامو پر از عشق؛اول عاشق خودت شو،خودت را تماشا کن،برای خودت شعر بنویس،خودت را ستایش کن ...عاشق خودت که شدی؛یاد می گیری آدمِ درستی را برای عاشقی انتخاب کنی،عاشق خودت که باشی دیگر عاشق کسی که فقط عذابت میدهد نمیشوی،عاشق خودت که باشی آنی را انتخاب میکنی که آغوشش امنیت و لبخندش آرامش است،دوستت دارد و به تو احترام می گذارد ...اگر از زندگی عشق میخواهی،اگر از آدم زندگی ات عشق میخواهی،اول باید عاشق خودت بشویتا به جهان بگویی؛این
حالا که آن فصل از زندگی که مدام و پیوسته و با پشتکاری مثال‌زدنی خودم را تخریب و سرزنش می‌کردم را ورق زده‌ام می‌بینم که وقتی خودت را دوست می‌داری، حتی آفتاب هم دو درجه روشن‌تر می‌شود. از آن‌جایی که مواد لازم برای این مدل تغییرات آگاهی و تلنگر و زمان مناسب است و اگر یکی از این‌ها نباشد نمی‌شود، انقدر برای تغییر زور نزنید. به جای هل دادن دیوار، پی آن را بکنید. یعنی دنبال این باشید که احساسات خود را بشناسید، با مشاور حرف بزنید، کتاب بخوانید
 
دلبری کن برای خودت جانم .یک روز هم برای خودت باش .برای خودت آواز بخوان .قربان صدقه خودت برو .حواست به جزئیات خودت باشد .چقدر خودت را بلدی ؟!حال و احوال افکارت چطور است ؟دلت هوای چه کسی را کرده ؟خوب من ؛ کمی برای خودت وقت بگذار .غم ها و کینه هایت را بنویس و تا جایی که ممکن است ریز ریز کن!حیف است خودت را در گیر این همه احساسات بی نتیجه کنی .تا کی چشم هایت آرامش را کم داشته باشند ؟کمی خودت را بلد باش .مهربان باش با خودت .تو باید تکیه گاه امنی برای خود
گاهی در زندگی یک جورهایی می شودکه... دل و دماغت به هیچ کاری نمی رود! نه سردرد داری... نه از موضوعی خواسته یا ناخواسته ناراحتی... نه کسی خنجر کینه به پشتت فرو انداخته. نه... دوست داری تنها باشی، خودت و خودت به یک گوشه خیره بشوی... سکوت باشد و سکوت و تنها یک نوای ملایم از آهنگی که روحت را نوازش بدهد(مثلا until the last moment) چایت را بنوشی و به هر کس و هر چیزی فکر کنی! رویا ببافی و برای خودت لبخند بزنی! حرف های مادربزرگت را مرور کنی و با انگشتانت بازی کنی... بروی لب
بین آدم و کتابی که انتخاب می‌کنه یه رابطه عمیق شروع می‌شه.. به خصوص اگه طبقه بالای بالا باشه و چهارپایه بذاری زیر پات تا بهش برسی. برش می‌داری و ورق می‌زنی آروم آروم. چهارپایه زیر پات داره لق می‌زنه و باید یه پله بیایی پایین‌تر. پله‌ها رو یکی یکی میای تا دوباره روی زمین. قدم می‌زنی بین قفسه‌ها و یه دفعه متوجه می‌شی که پشت جلد کتاب یه مقدار زخمیه.. روی زخمش دست می‌کشی. و بعد با خودت فکر می‌کنی که زخمی بودنش مهمه یا نه؟ ولی نمی‌تونی خودت رو
گفت اینجوری هم نیس که حالمون هیچ وقت خوب نباشه، فقط هیچ وقت دوومی نداره، و اینجوریم نیس که هیچ وقت در هیچ وقتش بشه همیشه، منفی در منفیش مثبت نیس، مث صفر میمونه، یه وقتایی میخوره توی صورتت، صفر عادی میشی،  یه خالی گنده میشی با کلی دیوار دورت و بی هیچ دری، که هیچ کسی رو هم راه نمیدی توش، حتی خودتم توی خودت نیستی، هی انگار باد بیاد، صدای سوت زدنش بپیچه توی گوشت، گوشات سوت میزنه، انگار اول اون آهنگ فرهاد باشه ولی یه آدم ناشی همشو قر و قاطی زده باش
من تنگه دلم اما میدونم که تو نهفراموشت می کنم این دفعه قول دادم به خودمفراموش می کنم اگه ازم بربیاداگه عکسای تو به حرف بیاداگه وسط تابستون برف بیاد....دنبالت دنیا رو من گشتمرفته ی بی برگشتمنشونتو از کی بگیرمخودت بگو رفتی کجا از پیش مندورترین نزدیک مننذار تو رو از من بگیرن...:)حالا که قراره حذف شه...می نویسم و می نویسم...با باد و بارون و رعد می رقصم...جام خون سر می کشم و پایکوبی می کنم...هرا!قربانی رو بپذیر!
دیوانه و دلبسته ی اقبال خودت باش!
سرگرم خودت عاشق احوال خودت باش!
یک لحظه نخور حسرت آن را که نداری
راضی به همین چند قلم مال خودت باش!
دنبال کسی باش که دنبال تو باشد!  
اینگونه اگر نیست به دنبال خودت باش!
پرواز قشنگ است ولی بی غم ومنّت
منّت نکش از غیر و پر و بال خودت باش!
صدسال اگر زنده بمانی گذرانی
پس شاکر هر لحظه و هر سال خودت باش!
+خواب نمی برد مرا..
+به محبت های نطلبیده فکر میکنم، مثل وقتی که از کسی هیچ انتظاری نداری و یک دفعه به خودت می آیی وسط اتفاقاتی شیرین هستی که مسببش اوست که حتی به چشمت هم نمی آمده، چه رسد به خیالت! که درباره ش لحظه ای فکر کنی.
بدی و حواس پرتی من که اثبات شده ست، اما دست روزگار هم بی تقصیر نیست در نادیده گرفته شدن آنهایی که به عدالت دیدنیترند.
و آن اصطلاح معروف که ای تف توروت روزگار که البته به زبان محلی بس دلنشین تر است!
دانلود آهنگ جدید آفو به نام خودت باش
Текст песни Khodat Bash Afo
دیوانه و دلبسته ی اقبال خودت باشБудь сумасшедшим и люби свою удачу
سرگرم خودت عاشق احوال خودت باشВеселитесь с окружением
یک لحظه نخور حسرت عمرو که نداری

ادامه مطلب
یک روز از خواب بیدار می شوی نگاهی به تقویم می اندازی!نگاهی به ساعتت،
و نگاهی به خود خودت در آینه،
و می بینی هیچ چیز و هیچ کس جز خودت حیف نیست...
لباس های اتو کشیده غبار گرفته مهمانی ات را از کمد بیرون می آوری
گران ترین عطرت را از جعبه بیرون می آوری و به سر و روی خودت می پاشی
ته مانده حساب بانکی ات را می تکانی و خرج خودت می کنی
یک روز از خواب بیدار می شوی
و به کسی که دوستت دارد بدون دلهره و قاطعانه می گویی
صبح بخیر عزیزم وقت کم است لطفا مرا بیشتر دوست
از هر چه و هر که فکرش را می‌کنی و
بدان معتقدی، قطعِ امید کن. روزی که بی‌اختیار پا به این دنیا گذاشتی و تمام بارِ
مسوولیّت جهانی بر دوش‌ات نهاده شد، تنهاتر و غریب‌تر و فراموش‌شده‌تر از آنی شدی
که فکرش را بکنی. پس جز به توانایی‌ها و داشته‌های خودت، به‌هیچ قدرت دیگری معتقد
و ملتزم نباش. چه بخواهی چه نه، چه باور داشته باشی چه نه، حتا خدا نیز از تو رفعِ
تکلیف و سلبِ مسوولیت کرده، حتا او نیز تو را در این بلبشو تنها گذاشته، پس خودت
به‌پا خیز، خود
پسر به دختر گفت: متن زیبایی است، تا من بروم آبی به صورتم بزنم تو آن را بخوان. 
در آن متن نوشته شده بود: خانم زرنگ! از این به بعد با هیچ پسری دوست نشو، اگر هم شدی، پیشنهاد رفتن به رستوران را قبول نکن! 
حالا این دفعه پول ناهار را حساب کن تا دفعه دیگر هوس دوستی با پسران و غذای مجانی نکنی! با این حال غذای خوشمزه ای بود. مرسی!
چه روز قشنگی، آسمان صبح در کنار آواز پرندگان، نسیم خنک و گل های شمعدانی آن طرف پنجره، با تمام وجود به استقبال زندگی میروم، آغوشم را باز میکنم و سپاسگزارم که یک روز دیگر میتوانم با عشق زندگی کنم :)
فقط برای خودت زندگی کن، در کنار خودت فنجانی چای بنوش، با خودت تکرار کن که خوشحالی و امروزت را فوق العاده سپری میکنی :)
زندگی زیباست، به همین سادگی :) 
هفته آینده کلاسی دارم که نیاز به لپ تاپ داره و یک ارائه مهم دارم و در حالیکه سایت دانشگاه به مدت ده روز تعطیله لپ‌تاپم هم یک دفعه پیام داد گفت در خطره و بی هوا خاموش شد و حالا روشن نمیشه. قلبم فشرده شده. سعی میکنم به خودم مسلط باشم. هر وقت تو گوگل دنبال راه‌حل می‌گردم یاد خاطرات خرابی دستگاه‌های قبلی می‌افتم و دهانم تلخ می‌شود. خراب شدن لپ تاپ مثل یه دفعه مریض شدنه. وقتی اتفاق میافته یک دفعه قدرشو میدونی یک دفعه به گذشته ها و راحتی که داشتی
+ خدا خیرش بده . کلید دوچرخه ش رو می ذاره رو کنتر برق می گه هر وقت لازم داشتی بردار برو . یه چند روزی با دوچرخه ی آقای همسایه می رفتم . اما بعد چند روز دیدم خیلی خسته میشم . تن و بدنم دیگه برای ادامه ی روز توان کافی نداره . صبر و حوصله م هم کم میشه . بیخیال شدم ...
++ بین روز گرسنم شد . رفتم یه چی بگیرم برا خودم . یاد محمد حسین افتادم . بد عادت شده هر دفعه میرم خونه میگه بابا برا من چی خریدی ؟! گفتم نمیشه که هر دفعه براش کیک و ویفر و اینا بخرم ، ضرر داره . گفتم
خب دیماه نود و هشت هم با همه‌ی اتفاقاتی که برای ایران داشت به پایان رسید. واقعا وقتی بهش فکر میکنم اعصابم برای همه‌ی اون اتفاقات بهم میریزه. بین همه‌ی این اتفاقات هیچی بدتر و ناراحت کننده تر از علت سقوط هواپیمای اوکراینی نبود. خدایا خودت عاقبت مون رو ختم به خیر کن. خدایا خودت بهمن ماه و ماه ها و سالهای خوبی برامون بساز.
هجدهم این ماه تولد دو سالگی آریانه ولی برعکس تولد یک سالگیش که از یک ماه قبلش دنبال ایده بودم برای تزیین و حتی دسر و پذیرایی
گاهی دست خودت را بگیر و به خرید برو!
برای آخر هفته ات برنامه ی سینما و تئاتر بچین!
خودت را به نوشیدن یک قهوه در کافه ای که دوست داری دعوت کن!
چشمانت را ببند و برای خودت یک موزیک آرام بگذار!
بیخیال ماشین و اتوبوس و مترو، مسیر تکراری هر روز را قدم بزن!
کتابی که دوست داری را به خودت هدیه کن!
برای گلدان اتاق خوابت، گلهای خوشبو بگیر!
در دفترچه ی روزانه ات بنویس:
تو قرار است از لحظاتی که میگذرد لذت ببری!
خلاصه که به خودت، به علایقت احترام بگذار!
میدانی چی
زندگی به یه جایی میرسه که دیگه حوصله طفره رفتن، مراعات نمودن و وانمود کردن رو نداری... اونجاست که فکر میکنی واقعا اصلا لازم بود یه چیزایی رو هی دید و ناراحت شد، ولی انقدر تحمل کرد که به حتی بالاتر از اینجات برسه؟!! اصلا لازم بود هی از این مسیر غلط رد بشی و بگی درست میشه، بگی همه‌جا همین طوره و غیره...اونجاست که پاک‌کنت رو برمیداری و با خودت، آدما و اشیا صادق تر میشی... اونجاست که میگی باید اون جمله ی «پنج شنبه های بیمار» رو از قفسه کتاب خوابگاه پا
شبیه وضعیت یه آدم مرگ مغزی که همه ازت نا امید می شن. با این تفاوت که منتظرن برگه رضایت نامه رو، خودت، با دستای خودت امضا کنی...
بعدش هم میان پشت شیشه می ایستن تا ببینن چطور نفس نفس زنان، دم و دستگاه ها رو از خودت جدا می کنی... که چطور به خودت خاتمه می دی...
 
+اهل مناسبت ها نیستم اما آرزوی "شادیِ عمیق" دارم برای اونایی که اینجا رو می خونن و برای اونایی که اینجا رو نمی خونن.
توی یه روز خوب لازم نیست اتفاق های خارق العاده ای افتاده باشه تا خوب باشه. وقتی بتونی از همه ی چیزهایی که دور و برت رو پر کردن لذت ببری, هنوز بتونی از چیزهای کوچک حس شگفت زدگی پیدا کنی و برای خودت سوال های بزرگ بزرگ کنار بذاری, این یعنی یه روز خوب!
به زندگی به چشم فرصتی برای کشف کردن, تجربه و کنجکاوی کردن نگاه کن. هر چقدر که مشکلات سر راهمون باشه, باز هم زمانهایی هست که با سپردن خودمون به طبیعت میتونیم آرامش لازم برای ادامه مسیر رو پیدا کنیم.
امرو
هیچ چیز خوب نبود خودنویس . میدانم لازم نیست بگویم . خودت بهتر از من میدانی . تمام این مدت گوشه ای از مغزم نشسته بودی و آرام اشک می ریختی . گاهی که صدای ناله ام از زیر ویرانه هایی از هیچ به گوشت می رسید ، صدای هق هقت سرم را پر میکرد . وقت هایی که به شیرگاز زل می زدم ، جیغ میکشیدی و با مشت به جمجمه ام می کوبیدی . تو همیشه بودی ! لازم نیست برایت از آن آدمِ جدید متفاوت بگویم . لازم نیست به تشریح لایه های افکار لجن مال شده ام بپردازم و خاطرت را آزرده تر کنم .
به نام خداوند بخشنده و مهربان
یکی بود یکی نبود در اقیانوسی بزرگ نهنگ و ماهی زندگی می کردند که دوست هم بودند. یک روز نهنگ به ماهی گفت : من قدرت زیادی دارم ، اما تو قدرتی نداری . ماهی غمگین شد و رفت و رفت تا به یک کوسه جوان رسید ماهی از آن پرسید: من چه قدرتی دارم؟ کوسه جواب داد:من چه میدانم. ماهی رفت به یک لاک پشت رسید. ماهی پرسید: من چه قدرتی دارم ؟ لاک پشت جواب داد : من چه میدانم. ماهی رفت. تا به یک اختاپوس دانا و پیری رسید.اما این دفعه از او پرسید؟ تو خ
دیوانه و دلبسته ی اقبال خودت باش
سرگرم خودت عاشق احوال خودت باش
یک لحظه نخور حسرت آن را که نداری
راضی به همین چند قلم مال خودت باش
دنبال کسی باش که دنبال تو باشد
اینگونه اگر نیست به دنبال خودت باش
پرواز قشنگ است ولی بی غم و منت
منت نکش از غیر و پروبال خودت باش
صد سال اگر زنده بمانی گذرانی
پس شاکر هر لحظه و هر سال خودت باش

محمد اقبال لاهوری
متولد 1256
مرگ 1317 در سن 60 سالگی
شاعر، فیلسوف، سیاست مدار و متفکر
مسلمان اهل پاکستان
هر چه را که به دیگری بدهی ، میچرخد و به خودت برمی گردد:
به دیگری بی احترامی میکنی، در واقع نشان می دهی که خودت قابل احترام نیستی.
حقوق شهروندی را رعایت نمی کنی،خود ، در جایی بدون فرهنگ و تمدن زندگی خواهی کرد.
دیگران را نمی بخشی،خودت در تب و تاب خواهی بود.
به دیگری خشم میگیری ، قبل از آن خودت در خشمت خواهی سوخت چون از تو برخاسته است.
سکوت نمی کنی ، خودت در ازدحام و شلوغی خواهی بود.
گوش نمی کنی ، شنیده نمی شوی.
دیگران را نمی بینی ، نادیده گرفته خواهی
گاهی لازم نیس نفهمیتو به رخ بقیه بکشی
فقط کافیه فهمیدگیتو به همه ثابت کنی ...!
....
میگم این جمله چقدر عجیبه ...
نیس؟
دست از اثبات خودت به بقیه بردار و یه چیزایی رو به خودت ثابت کن !
با خودمم...
....
تا قبل از شنیدن این جمله 
یه جمله دیگه برام در صدر جملات ثقیل قرار داشت:
انتظار شعور داشتن از همه...
خود بیشعوری است...
اینو داداش نگفته ...ولی خوبه!
گاهی خودت را به کافه مهمان کن
به قهوه غصه ی خود را کمی تو شیرین کن
به روی عکس خودت خنده ای تماشا کن
از این شلوغی شهر لحظه ای تو غفلت کن
گاهی چه خوبه به خودمون یه فرصت بدیم
فرصت خوش گذراندن و شاد بودن
لازم نیست همیشه یکی باشه واسه کامل شدن خوشی هات
گاهی دست گذاشتن روی دل خودت واسه گشت زنی تو شادی های دنیا بهتره
تو برای قهرمان بودن ،موفق بودن،شاد بودن به حضور هیچکسی غیر از خودت نیاز نداری
پس یا علی
مثل کابوس میمونه، مثل فیلم، مثل همه چی به جز واقعیت. اینکه شب عید دچار این وضعیتیم. امروز بعد روزها رفتم بیرون. خیابونا برای شب عید و حتی غیرعید خیلی خلوت بود. خیلی از مغازه ها بسته بودن و ماشینا رو ضدعفونی میکردن توی یه چهار راه. واقعا وضعیت بدیه. شب عیده اخه. خیلی ناراحت شدم که شب عید اینطور گذشت. عید عزیزمون. خدایا خودت کمکمون کن لطفا. خودت فقط میتونی کمک کنی. خودت حالمون رو خوب کن. خودت حال جهان رو خوب کن. ای بزرگ‌ترین و بهترین. ❤️
وقتی دنبال اثبات کردن خودت برای دیگران هستی کوچکتر و حقیرتر میشوی 
ولی وقتی که دنبال اثبات خود برای خودت هستی کمترین اتفاقی که می افتد تغییر کردن است و بزرگترین اتفاقش تحول درونی توست 
هر چه که بود گذشت از نو شروع کن و خودت را برای خودت اثبات کن...
با همه همه همه همه همه همه همه همه همه وجودم باور دارم که فقط زمانی میشه آرامش داشت و با آرامش پیشرفت کرد که باور کنی که فقط خودت دلت برای خودت میسوزه و به خودت اهمیت میدی. هیچوخت نباید از هیچ کس هیج انتظاری داشت. اگر داشته باشی باختی همه چیز رو.
امشب یه لحظه یاد یه سری حرفا و رفتایی که زمان افسردگی م ازم بروز پیدا کرده بود افتادم و یه لحظه تو ذهنم گفتم ای کاش اینا رو نگفته بودم... یا فلان کار رو نکرده بودم... توی جمع خودم رو تحقیر نمیکردم، پیش هر شخصی سفره ی دلم رو باز نمیکردم و...  ولی بازم یه جمله هست که همه ی اینا رو میشوره میبره و اونم اینه: 
Forgive yourself for what you did while living in survival mode.
@the.holistic.psychologyst 
نوشتم این رو اینجا که اگه روزی گذر شخصی به اینجا افتاد و احساس مشابهی داشت شاید..! 
یه زمانی دلم
متن ترانه علی یاسینی به نام دور ترین نزدیک

 
 
من تنگه دلم امامیدونم که تو نهفراموشت میکنماین دفعه قول دادم به خودمفراموش میکنم اگه ازم بر بیاد اگه عکسای تو به حرف بیاد اگه وسط تابستون برف بیاددنبالت دنیارو من گشتم رفته ی بی برگشتم نشونتو از کی بگیرمخودت بگو رفتی کجا از پیش من دور ترین نزدیک من نذار تورو از من بگیرندنبالت دنیارو من گشتم رفته ی بی برگشتم نشونتو از کی بگیرمخودت بگو رفتی کجا از پیش من دور ترین نزدیک من نذار تورو از من بگیرنتو ب
اگر کار اشتباهی کردی،قبل از اینکه از یه جای دیگه گندش در بیاد،خودت موضوع رو روشن کن.
آره،تبعات داره،اونم خیلی،اما لااقل با خودت میگی:خودم گفتم.
حقیقت تلخه،اگر خودت حقیقت اشتباهت رو بگی سخته،تبعات اشتباهاتت خیلی خیلی سخت تره،اما لااقل تقاص کاراتو دادی،درس گرفتی و تنبیه شدی.
بالاخره حقیقت روشن میشه،غیر ممکنه نشه،حداقل اگر خودت روشنش کنی،برای خودت راحت تره.برای وجدانت.
سعی نکن از حقیقت فرار کنی،تقاص حقیقت رو،بالاخره،یه روزی،همه میدن،مط
من تنگه دلم امامیدونم که تو نهفراموشت میکنماین دفعه قول دادم به خودمفراموش میکنم اگه ازم بر بیاد اگه عکسای تو به حرف بیاد اگه وسط تابستون برف بیاددنبالت دنیارو من گشتم رفته ی بی برگشتم نشونتو از کی بگیرمخودت بگو رفتی کجا از پیش من دور ترین نزدیک من نذار تورو از من بگیرندنبالت دنیارو من گشتم رفته ی بی برگشتم نشونتو از کی بگیرمخودت بگو رفتی کجا از پیش من دور ترین نزدیک من نذار تورو از من بگیرنتو باید درستش کنی دلی که بعد از تو مرده رو میدونی خو
رفتیم داخل مرجع کتابخونه بشینیم با فاطی باهم حرف بزنیم یه کیف روی یکی از صندلیها بود برش داشتم گذاشتم روی میز، پسر13,14ساله کناری اومد کیفو برداشت ببره بهش گفتم اشکال نداره اگه جانیست اونجا بذار باشه کاری به ما نداره.گفت: ازدست این بچه های فضول که این کیفو گذاشتن اینجا.بهش گفتم:الان منظورت من بودم که فضولم دست نکنم توی کیفت؟ اول یکم نگام کرد بعد با اخم گفت:از کی تاحالا یه اقا به یه خانم محترم میگه فضول؟با فاطی خندیدیم گفتیم شما خیلی جنتلمنی ها.
میگفت تو خودت ، قلب خودت رو زیادی ناراحت میکنی . میگفت با خودت جوری رفتار کن که یه عاشق با معشوقش ! مگه عاشق انقدر معشوق رو اذیت میکنه بهش گیر میده ؟
آخرش هم گفت قلبت رو برای کسایی که دوستت دارن ، نگه دار لطفا !
مجبور شدم بگم چشم ... نگم چشم زنگ میزنه فحش میده
 
هر دفعه می خوام یه گوشی تلفن همراه بخرم رسما گیج گیج میشم
اینکه چی را با چی مقایسه کنم و کدام قابلیت را بیشتر مورد توجه قرار بدهم واقعا فیلمیه
نکته جالبش اینجاست که تمام این اطلاعات کسب شده برای دفعه بعدی که احتمالا دو سال دیگه است اصلا ارزشی نخواهد داشت و باید از ابتدا شروع کرد
ﺷﻌﺮ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﺯﻳﺒﺎ ﺍﺯ ﺍﻗﺒﺎﻝ ﻻﻫﻮﺭﻱ
ﺩﻮﺍﻧﻪ ﻭ ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ ﻱ ﺍﻗﺒﺎﻝ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ
ﺳﺮﺮﻡ ﺧﻮﺩﺕ ﻋﺎﺷﻖ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ
ﻟﺤﻈﻪ ﻧﺨﻮﺭ ﺣﺴﺮﺕ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻪ ﻧﺪﺍﺭ
ﺭﺍﺿ ﺑﻪ ﻫﻤﻦ ﻨﺪ ﻗﻠﻢ ﻣﺎﻝ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ
ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺴ ﺑﺎﺵ ﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ
ﺍﻨﻮﻧﻪ ﺍﺮ ﻧﺴﺖ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ
ﺮﻭﺍﺯ ﻗﺸﻨ ﺍﺳﺖ ﻭﻟ ﺑ ﻏﻢ ﻭ ﻣﻨﺖ
ﻣﻨﺖ ﻧﺶ ﺍﺯ ﻏﺮ ﻭ ﺮ ﻭ ﺑﺎﻝ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ
ﺻﺪ ﺳﺎﻝ ﺍﺮ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻤﺎﻧ ﺬﺭﺍﻧ
ﺲ ﺷﺎﺮ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﻭ ﻫﺮ ﺳ
امشب یه لحظه یاد یه سری حرفا و رفتایی که زمان افسردگی م ازم بروز پیدا کرده بود افتادم و یه لحظه تو ذهنم گفتم ای کاش اینا رو نگفته بودم... یا فلان کار رو نکرده بودم... توی جمع خودم رو تحقیر نمیکردم، پیش هر شخصی سفره ی دلم رو باز نمیکردم و...  ولی بازم یه جمله هست که همه ی اینا رو میشوره میبره و اونم اینه: 
Forgive yourself for what you did while living in survival mode.
@the.holistic.psychologyst 
نوشتم این رو اینجا که اگه روزی گذر شخصی به اینجا افتاد و احساس مشابهی داشت شاید..! 
یه زمانی دلم
ورقه‌بادمجان یکی از غذا‌های لذیذ و خوشمزه‌ی گیلانیه که فقط کافیه یک دفعه امتحانش کنین تا عاشقش بشین. این غذا علاوه بر طعم محشرش خیلی راحت و بدون دردسر هم درست میشه. امیدوارم درستش کنین و از طعمش لذت ببرین.
مواد لازم:
بادمجان: ۳ الی ۴ عدد
تخم‌مرغ: ۳ عدد
نمک، فلفل و زرچوبه به مقدار لازم

ادامه مطلب
به نام خدا
   وقتی بعد از لاغر کردن و تتوی ابرو و بن مژه و عمل پلک و کاشت مژه و عمل بینی و هزار کوفت و زهرمار دیگر باز هم از خودت راضی نیستی یعنی مشکل از جای دیگری است. عوض اینکه خودت را بدهی دست این صافکار و آن رنگ کار، عینکت را عوض کن. دیدت را نسبت به خودت که فراتر از چشم و ابرو و گیسو و قد و بالاست، تغییر بده. خودت را دوست داشته باش حیوان.
پایان
امروز میتونستیم یه دیدارِ دیگه رو رقم بزنیم و تو نیومدی . امروز میتونست چهارمین دفعه ای باشه که همو میبینیم ، میشد بعد از یکماه دیداری تازه کنیم که تو نیومدی . اما اگر قراره الان نیای و به جاش حوالیِ روزِ تولدم بیای ، من راضی‌ام به این ندیدن . که میدونم اونموقع هم بهانه کم نمیاری برای نیومدنت . مثلِ همین دفعه و امتحاناتت . دلم برای زیر چشمی پاییدنامون تنگ شده لاکردار ! واسه اون چشای خوشرنگت ، اون تیپی که به معرکه ترین شکل ممکن جذاب‌ترینت میکنه
توی سفرمان چندجایی حس کردم افسردگی دارد و مواد مصرف میکند.
برایش نوشتم: سفر که بودیم حواسم بهت بود گاهی. گفت خب تو که حواست بوده چه نتیجه ای گرفتی؟ نوشتم: این نتیجه که بدوعم بیام بهت بگم مواظب خودت باشی❤
حواسم بود که پیامم میتواند لاس باشد ولی فضا داشت کی از همه عاقل تره میشد و لازم بود تعدیلش کنم. نوشت: عزیز منی شما خااااااانم❤
حساب کار را کردم. 
کمی بعد نوشت: میدونستی چپ چپ نگاه میکنی جذاب تر میشی؟ 
حرف هایی که باید در مورد افسردگی میزدم را ز
آداپتور لبتاب جون سفید قشنگم سوخت اخه چرااااا
+ عصبی شدم بی حوصله و بی هدف
مقصر همشونم خودمم...
دوباره برگشتم ب دوران افول
چرا نمیتونم ی چیر خوب رو نگه دارم یا ی چیز بد رو ترک کنم؟
+ حس خوبی ندارم
ن دیگه حوصله اینجا رو دارم ن دوس دارم برم خونه
مطمئنا شرایط سختی منتظرمه و من میترسم و مطمئن نیستم شهامت و جرئت لازم رو داشته باشم
از اینکه برم زیر ذره بین همه میترسم
الان چ وقت تموم شدن ترم بود
از هر طرف برم باختم!
وحشتناکه
خدایا! حکمت و کرمت رو شکر...
این
تصمیمی که گرفته و قراره چندماه دیگه اجرا بشه خیلی روی زندگی من و همسر تاثیر میذاره اون لحظه که داشت راجع بهش حرف میزد با هر جمله اش من ناامیدتر و غمگین تر میشدم ولی بروز ندادم و سکوت کردم 
فقط تو دلم گفتم پس ما چی ؟
بعدشم تا همین چند لحظه پیش کلی غصه خوردم و از آینده ی مبهمی که پیش رومونه ترسیدم
یه لیوان چایی ریختم برای خودم برای رفع خستگی و پیشگیری از سردرد احتمالی 
حین خوردن چای رفتم تو فکر
به این که چندبار از وقتی من و همسر به هم رسیدیم این ا
وقتی دنبال اثبات کردن خودت برای دیگران هستیکوچکتر و حقیرتر میشوی
ولی وقتی که دنبال اثبات خود برای خودت هستیکمترین اتفاقی که می افتد تغییر کردن استو بزرگترین اتفاقش تحول درونی توست
هر چه که بود گذشتاز نو شروع کنو خودت را برای خودت اثبات کن...
وقتی دنبال اثبات کردن خودت برای دیگران هستیکوچکتر و حقیرتر میشوی
ولی وقتی که دنبال اثبات خود برای خودت هستیکمترین اتفاقی که می افتد تغییر کردن استو بزرگترین اتفاقش تحول درونی توست
هر چه که بود گذشتاز نو شروع کنو خودت را برای خودت اثبات کن...
می گذرد آذر، به دنبالش زمستان ها و هاله سردی ک پیشتر از گذشته بر ما باقی مانده است. طولانی ترین شب سال را مناسبتی نیست و روز هایی ک کم طلوع شده اند. زمستانی ک می آید را شاید این دفعه نامی نباشد و منی ک این بار کم تر از همیشه ام توی آرشیو این بلاگ پیدا شده ام. سکوت، از برای دلیلی نیست و همچون خودت تنها نمی دانم ک کجا ایستاده ام. نیکوتین دست و پایم را تکان نمی دهد، یا ک ترس هایِ قدیمی ـم، و حتا کابوس هایی ک این شب ها زیاد مهمانِ خواب هایم شده است. همه چ
What three lessons do you want your children to learn from you
 تو در هر حالت با ارزشی .اشتباهاتت ،رفتار اشتباه هستن و قابل اصلاحن اما اصل وجودت با ارزشه.
خودت رو دوست داشته باش .مهم ترین آدم کل زندگیت خودتی تو تنها حامی خودت توی تمام لحظه های دنیایی
خودت رو با کسی مقایسه نکن ،برد و باخت مهم نیس اگه از دیروزت بهتری پس برنده ایی.
این سه تا جمله رو یک ساله هر روز به دختر کوچولوی درونم میگم و امیدوارم یه روز باورشون کنه. و هر روز به دخترمم خواهم گفت
هیچ قهرمانی برای نجات تو از راه نخواهد رسید.
خودت قهرمان قصه خودت باش، قهرمانی که هیچوقت از پا نمیشینه، قهرمانی که همه نگاهها به اون ختم میشه، قهرمانی که آخر قصه میرسه به اون چه که میخواد! 
هیچ قصه ای یک قهرمان ترسو نمیخواد، هیچ قصه ای یک قهرمان منفعل و وامونده نمیخواد! 
قهرمان باش و به خودت افتخار کن. 
بنظرم به جایی رسیدم که نمیتونم با آدمهای جدیدی دوست،رفیق و اُخت بشم...باید اینبار رسپی دقیقتری بفرستم برای خدا بلکه حاصل کار مثل دفعه های قبل نشه و فلفل و نمکش جابجا نشه و ازش "آدم" در بیاد!
همه ی آدمهای تنها وبلاگ مینویسن،یا همه ی وبلاگ نویس ها تنهان?
گاهی امری درونی نباید در بیرون انعکاس یابد و لازم است مانند رازی در درون باقی بماند.
گاهی لازم است فرد از خود رفتار و حالاتی را بروز دهد که در درون او نیست و یا خلاف آن است.
آنچه که باید در رابطه با انتقال درونیات به بیرون مورد توجه فرد قرار گیرد هم‌راستایی درون و بیرون با حق و حکم الهی است. چه اینکه درون و برون انسان با یکدیگر در یک راستا قرار بگیرند یا نگیرند.

+نمیتونم منبع بزنم! :/
برای پول کار نکن روزی تو در آسمان هاست .
برای خودت کار کن از دیگران گدایی نکن .
به خودت خدمت کن نوکر نباش .
بنده باش اما بنده خدا .
اختیار زندگی خودت را به دست بگیر .
برای کسی خواستی پولکی خدمت بکنی اول پول حسابی را بگیر بعد کار کن 
اگه خواستی پولکی کار کنی به احدی رحم نکن ! بجر بچه خواهرت چون خواهرت دلگیر میشه .
شخص در رکاب سلطان جور که به حکمش اطمینان نیست و دستور خدا را در باره غنیمت اجرا نمی کند نباید جهاد کند هر کس بر این حال بمیرد کمک کار دشمن
صداهه برگشته. 
با همون هلوی لعنتی توی دستش که نمی‌دونم این موقع سال از کجا گیرش آورده. 
یه گاز بزرگ به هلوش می‌زنه. می‌گه سولویگ، تا کی؟ بس کن! فکر می‌کردم دفعه پیش که باهات حرف زدم آدم شدی، اما معلومه که این طور نبوده. آروم می‌گم مگه چی کار ک... داد می‌زنه که چی کار کردی؟ خودت هم می‌دونی سولویگ! بهت گفته بودم خودتو دست بالا نگیر، گفته بودم این قدر تلاش نکن، گفته بودم فکر نکن خیلی خفنی و از پس هر کاری بر میای! نگفته بودم؟ بیا، اینم نتیجه گوش ند
اینکه دائما خودت را مشغول کارهای - به ظاهر مثبت مختلف -کرده‌ای ، درس می‌خوانی ، یادداشت می‌نویسی ، ورزش می‌کنی ، تلویزیون می‌بینی ، کارفرهنگی می‌کنی ، میگی و می‌خندی و... اما نمیتونی یک دقیقه با خودت حرف بزنی و با خودت خلوت کنی تا جائیکه حتی «از خودت فرار می‌کنی» نشونه اینه که مسیر رو داری اشتباه میری ، اخلاص نداری.
کل دنیا رو هم تغییر بدی و همه جا هم از تو صحبت کنند باز راضی نیستی
+سید علیرضا مصطفوی
دانلود آهنگ مسعود صابری خوابتو دیدم
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * خوابتو دیدم * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , مسعود صابری باشید.
دانلود آهنگ مسعود صابری به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Masoud Saberi called Khabeto Didam With online playback , text and the best quality in mediac
متن اهنگ مسعود صابری به نام خوابتو دیدم
خوابتو دیدم روی ماهتو دیدم روی موهای افشون تو هی دست میکشیدماز خواب پریدم دیگه تصویر اون لحظه ی زیب
جنگل،خیابان‌های خالی،ساختمان‌های تیره،پنجره‌ای روشن که شما را به فکر وا می‌دارد.شاید در یک زندگی دیگر فراموش کرده اید لامپی را خاموش کنید،شاید هم کسی هنوز منتظر شماست.تو جایی همین نزدیکی ها خودت را مخفی کرده‌ای اما به چه نامی؟من آن خیابان را پیدا خواهم کرد.ولی،روزها می‌گذرند،زمان می‌گذرد و من هر بار به خودم می‌گویم دفعه‌ی بعد،حتما،پیدایت خواهم کرد.
پرسه‌های شبانه-پاتریک مودیانو
هواللطیف
یادته یکی یکی اسم دانش آموزامو می‌پرسیدی؟ و هر روز اصرار می‌کردی که اتفاقات خوب و بد مدرسه رو برات تعریف کنم؟ خودت هم چیزهای تعریف کردنی کم نداشتی، با آن لحن شیرین ات که من می‌مُردم براش و مسخره بازی‌هایی که موقع تعریف کردن آنها از خودت درمیاوردی!! بعد که من غش می‌کردم از خنده، قیافه‌ی مظلومی به خودت می‌گرفتی و می‌گفتی:" مگه من دارم جوک میگم که تو اینقدر می‌خندی؟؟!!! بخدا همش مال همین دوساعت پیش توی اداره ست" و بعد نوبت خودت بود ک
وقتی وسط یه روستای خییییلی دور باشی و موقع اومدنم یادت رفته باشه نون بخری و با خودت بیاری و روستای مذکورم کلا یه نونوایی داره ک در طول روز فقط ۱ ساعت و اونم تو تایم کاری شما بازه و ....
و کنار همیه اینا یه همسر داشته باشی ک عشق غذاهای نونی باشه
در نهایت مجبور میشی نونواهم بشی(:
همین الان برای دفعه دوم نون پختم(((:
یه جور عجیبی حرفه ای شدم اصن((:
بعضی وقتا آدم یه کارایی میکنه که خوابشم نمیدیده(:
چرا نمیشه عکس گذاشت؟/:
-----------
بانونوشت:تیتر= مولانا
گاهی روزها و ساعتها رو با خودت کلنجار میری و به خدا قول میدی دیگه گرفتار اون خشم کذایی نشی اما بازم با یه اتفاق روزمره می‌ریزی بهم و چه حییییف که قولت یادت میره! امان از دست نفس سرکش...
 
خدایا فقط خودت زیر و بم دلمو میدونی همونطور ک باطن این کم صبری رو برام آشکار کردی خودت هم کمکم کن تا شکستش بدم و میدونم که باهامی....
 
پ. ن. جالبه ها هر سال یه بار بروز میکنم اونم توو آبان! امسال یه کم با تاخیر آذر ماه اومدم :) 
ﺷﺪﻩ ﺑﻌﻀﻲ ﻭﻗﺘﺎ ﺩﻳﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻲ؟.....ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﻲ ﻲ ﺍﺻﻼ‌ً ﻭﺍﺳﻪ ﻲ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﻡ؟....ﻣﻪ ﻴﻪ؟....ﻣﻪ ﻭﺍﺳﻢ ﻴﺎﺭ ﺮﺩﻩ؟....ﻣﻪ ﻲ ﺩﺍﺭﻩ ﻪ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺑﻬﺘﺮ ﺑﺎﺷﻪ؟...ﺍﺻﻼ‌ً ﻣﻦ ﻪ ﺧﻴﻠﻲ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺑﻬﺘﺮﻡ....ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﻲ ﺧﻨﺪﻱ ﻪ ﺍﺻﻼ‌ً ﻭﺍﺳﻪ ﻲ ﺍﻳﻨﻘﺪﺭ ﺧﻮﺩﺗﻮ ﺍﺫﻳﺖ ﺮﺩﻱ؟...ﻳﻬﻮ، ﻳﻪ ﻴﺰﻱ ﻳﺎﺩﺕ ﻣﻴﺎﺩ...ﻳﻪ ﻴﺰ ِ ﺧﻴﻠﻲ ﻮﻴ....ﻪ ﺧﺎﻃﺮﻩ....ﻳﻪ ﺣﺮﻑ....ﻳﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ....ﻳﻪ ﻧﺎﻩ....ﻭ ﺑﻌﺪ....ﻫﻤﻴﻦ!!!!....ﻫﻤﻴﻦ!!!...
مگه من نمیدونم
خیلی خوب میدونم که این کارام چقدر اشتباه و غلطه
اما کمبود دارم...اره من اعتراف میکنم کمبود دارم
پراز عقدم....
نیاز دارم ....
چقدر عوض شدم....
دارم بد میشم
نه میگم بذار یکبارم من بد بشم ببینم اینای که بد هستن و همه چی دارن منم داشته باشم
خودت منو عوض کردی ...
هیچ کس کاری نکرد..خودت کردی
آقوی قاضی ! حالو من هیچیت نمیگم ... ولی خودت بگو! این رواست که مه و خورشید و فلک دست به کار بشن انقدر اغواگری کنن ، هوای بهار انگولک مون بده، هی یادمون بندازه که نه یار داریم نه وقت ؟! عوضش درس داریم و درس ... مثل همیشه ی خدا؟ ! ها؟! این رواعه به نظر خودت؟! 
الانه چه وقت خوندن نوروفیزیولوژیه؟ الانه خودت و حاج خانوم تیپ زدین میخواین برین گل گشت ...کار درست رو شما میکنی :/
حالا باز من هیچیت نمیگم
امروز هفتمین روز است. به گمانم گاهی لازم است که آدمی حرف‌هایی پنهانی برای خودش داشته باشد. می‌دانی از آن جنس حرف‌هایی که فقط خدا می فهمد و خودت. از آن‌هایی که وقتی در خلوتت مرورشان می‌کنی به خودت می‌بالی و می‌گویی من از پسش برآمدم. شاید گوشه چشم هایت اندکی اشک بنشیند اما بدان این اقتضای تطهیر روح است.
حرف هایی که جان دادی برای روزهای ساخته شدنش. حرف هایی که از دل طوفان های زندگی تو برآمده‌اند. آری برخی واژه‌ها از رنج تو متولد شده اند و به ن
میخوای یه شبه میلیادر بشی؟
اگه داری این مطلبو میخونی حتماً کنجکاو شدی بدونی چطوری می‌شه تو مدت کوتاه میلیاردر بشی.
این بستگی به خودت داره که چطوری فکر کنی، چطوری عمل کنی.
واسه رسیدن به این هدف هیچ راه مخفی و میانبری نیست. فقط باید خودت بخوای و خودت
بهونه‌های بنی اسرائیلی هم نگیر هیشکی نمیتونه جلودارت باشه اگه فقط و فقط هدفتو در نظر داشته باشی.
همون قدر که لازم داری، مواظب نَفْسِ خودت باشی، مواظب آدمای دور و بَرِتْ هم باش .. حرفا، عمل، رفتار، عقیده، باور، عادت ها، افکارشون وو
گاهی، گمراهی آدما از یه حرف ساده، یه عادت معمول، آدمای دور و برشه.
 
راه نجات هم از درون خود آدم شروع میشه .. 
گاهی مدتی گمراهی رو به دوش می کشی، و با کلامی و جمله ای از یه رهگذر از زندگیت، به خودت میای ..
حالا نمی دونی دلت از عمری که با گمراهی گذروندی بسوزه یا از راه و مسیر نو خوشحال باشی ..
خدایا آرزومه بنده ای باشم
مراقبهگاشو(گشو)!
▪️مراقبه گاشو یکی از پایه های ریکی است.
▪️گاشو به معنای دستهای به هم چسبیده است،دستهایی که بر هم قرار گرفته اند و مقابل چاکرا قلب قرار داده شده اند
▪️نکته مهم:صاف بودن کمر در انجام مراقبه گاشو اهمیت دارد چون در این حالت جریان انرژی از کانال اصلی به سهولت انجام میگیرد.
▪️تمام تمرینات ریکی با گاشو آغاز میشود و با گاشو به پایان میرسد.
▪️با همه موجودات مهربان باش؟ یعنی با همه مهربان باشیم؟ وقتی دکتر اسویی این را میگفت منظور
پسر به دختر گفت: متن زیبایی است، تا من بروم آبی به صورتم بزنم تو آن را بخوان. در آن متن نوشته شده بود: خانم زرنگ! از این به بعد با هیچ پسری دوست نشو، اگر هم شدی، پیشنهاد رفتن به رستوران را قبول نکن! حالا این دفعه پول ناهار را حساب کن تا دفعه دیگر هوس دوستی با پسران و غذای مجانی نکنی! با این حال غذای خوشمزه ای بود. مرسی!
بازی است گاهی کار نوشتن، جمله‌ای آدم می‌نویسد، بعد یکی دیگر تا آن جمله‌ی اول را توجیه کند، مکانی شکل می‌گیرد یا آدمی سر بر می‌آورد که باید راهش برد. خوب، همین‌طور‌ها درگیر می‌شوی و یک دفعه می‌بینی که داری برای بودنت توجیهی می‌تراشی، سرپناهی می‌سازی تا ظلمت آن‌سوی این منظومه‌ی شمسی یا بگیر کهکشان شیری را مهار کنی یا حداقل ظلمت درون خودت را، بعد می‌بینی باز جایی رخنه‌ای هست. همین‌طورها است که مدام باید نوشت، قمار است این کار، برد هم
دلم هیشکی کنارت نیست، سرکن با خودت
زیر و رو شو، دنیا رو زیر و زبر کن با خودت
 
وقتی می‌بینی خودت داره کلافت می‌کنه
ازخودت پاشو، خودت باش و سفر کن باخودت
 
هر زمستون پیش از این که ریشه پابندت کنه
شاخه‌تو بردار و تمرین تبر کن با خودت
 
یا بساز و دونه دونه مرگ برگات‌و ببین
یا بسوز و جنگلی رو شعله‌ور کن با خودت
 
_محمد زارعی 
دلم هیشکی کنارت نیست، سرکن با خودت
زیر و رو شو، دنیا رو زیر و زبر کن با خودت
 
وقتی می‌بینی خودت داره کلافت می‌کنه
ازخودت پاشو، خودت باش و سفر کن باخودت
 
هر زمستون پیش از این که ریشه پابندت کنه
شاخه‌تو بردار و تمرین تبر کن با خودت
 
یا بساز و دونه دونه مرگ برگات‌و ببین
یا بسوز و جنگلی رو شعله‌ور کن با خودت
 
_محمد زارعی 
دلم گرفت بود ،میخواستم برم هم چیزی که لازم داشتم رو بخرم هم یکم قدم بزنم اما به جونم زهر شد ،اخه این چه کشوریه اول یه پرشیا سفید  گیر داده بود بهم بعد یه جوونک لات ، اشکم در اومده بود به سوپر مارکت سر کوچه پناه بردم که دست از سرم برداره ،بعد هم که رفت تا خونه دویدم ، هنوز هم دلم گرفته دلم میخواد زار بزنم از این شرایطی که دارم ،هر دفعه هیراد گفته بود قبل هفت نرو بیرون گوش نداده بودم این هم شد نتیجه اش ... 
همین که دیگه سقفی برای خودت نداری و بی تابی که بری به سقفی برسی...
اما هی یادت میاد همه محبتها...همه ی دوستی ها....همه ی اشنایی ها....همه رو خودت ساختی ذره ذره...
با این در و دیوار خودت دوست شدی کم کم...
با درختا...با اسمون...
تو کشف کردی که میتونن خالی دنیات رو پر کنن....
حالا که بسته شدی وقت رفتنه...
حالا وقت از نو ساختنه....وقت از صفر شروع کردنه دوباره....
اما این دیگه اخرشه...
این دیگه اخرینشه...
این غول مرحله اخره...
بعد ازون تو حتما ادم قوی تری هستی...
خدایا! چرا مرا شکسته میخواستی؟ من که جز تو کسی را نخواستم... خدایا! مرا از بندگانت بی‌نیاز کن و به خودت برسان... خدایا کمکم کن که از ننگ و نام بگذرم و آنچه شایسته است انجام دهم.. سکوتم را غرق عطر یاد خودت کن و سخنم را سرشار از حضورت گردان... خدایا! من از چشم طمع و دشمنی این مردمان میترسم، از علم‌شان از جهل‌شان؛ نحوست سایه شرشان را از من دور کن.. خدایا! اگر هستم، وجودم را جز خیر و خوبی برای بندگانت قرار نده و اگر نیستم، مرا با رحمت و رضوان خودت در آغوش
به هر دلیلی که هست ازش جدا می شی، در واقع این خواسته ی تو نیست. اونه که با رفتارش این جدایی ها رو رقم می زنه ولی... به هر حال اون کسی که تهش باخته تو هستی. 
روز اول می گذره، روز دوم، سوم... و چشم باز می کنی می بینی یک ماه از اون روز گذشته ولی تا کسی بهت می گه هنوز تو فکرشی یا نه می گی نه... الان دقیقا بیست و هفت روزه که بهش فکر نکردم! و این یعنی بیست و هفت روز مردم و زنده شدم تا تونستم روز ها و شب هام رو بگذرونم و حالا اینا به کنار... یه دفعه بعد از این مدت به
اگر احساس می‌کنی در میان دیوارهای بلندی زندانی شده‌ای که خودت برای خودت ساخته‌ای، و فکر می‌کنی که باید آن دیوارها را خراب کنی و «خودِ گمشده‌ات» را و معنی خودت را بیابی؛ 
آن‌گاه شاید بتوانی تا حدی به « خودِ اصیل‌ات» دست یابی و آرام آرام با او آشنا شوی و در آینه‌ی او، خود را بیابی.
وقتی به فکر یافتن خودت باشی می‌توانی خودت را بیابی...
مَنْ عَرَفَ نَفْسَه فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه؛ هرکس «خود» را بشناسد، خدایش را شناخته است.
پس ما می‌توانیم از ر
بذارید تمام حسم رو نسبت به این خواستگار بگم 
نه دل ورداشتن دارم و نه دل گذاشتن 
شاید بشه حجم استرسم رو با مقدار استرس پایان نامه ام مقایسه کنم؟ نمی دونم 
مخالفت کامل بابام که میگه اون دفعه مادرت باعث شد به چاه حسین بیفتی و حرف منو گوش نکرد 
این بار هم خودت داری...
بابام میگه بچه اش دردسر میشه برات...
هنوز نشده در مورد بچه ش درست و حسابی حرف بزنیم 
حتی نمی‌دونم چی باید بگم در این مورد...
مامان هم که مخالفه 
و امشب می گفت مطمئنم دخترت انتظار داره من
هیچکس تورا به اندازه ی خودت دوست ندارد.!تنها کسی که میتواند تورا از ته دل دوست داشته باشد خودت هستی .!کسی که تمام وقتش را با تو میتواند بگذراند خودت هستی . !نگاهی که از تو هیچوقت گرفته نخواهد شد نگاه خودت به خودت است.!کسی که بدون بهانه میتواند ساعت ها در کنار تو بنشیند و قهوه ای تلخ بنوشد خودت هستی .!یاد بگیریم از دیگران انتظار دوست داشتن نکنیم،آنها مجبور به دوست داشتن یا نداشتن ما نیستند.به جای اینکه انتظار داسته باشیم بیایم لحظه های زندگی ر
خوبی مستی اینه که میری تو خودت
یه جوری که انگار هیچکس تو این دنیا دور و برت نیست
یه جوری با شجاعت توی جمع تنها میشینی و برات مهم نیس دیگران اصلا کی هستن
میشینی و به خودت رجوع میکنی
به درون خودت
به همون چیزی که خیلیا جرات نکاه کردن بهشو ندارن
وقتی جرات میکنی و میبینیش...
احساس بهتری داری..
نه ترس.. نه نگرانی.. نه خوب نه بد..
فقط حقیقت خالص
 
هیچکس تورا به اندازه ی خودت دوستت ندارد.!تنها کسی که میتواند تورا از ته دل دوست داشته باشد خودت هستی .!کسی که تمام وقتش را با تو میتواند بگذراند خودت هستی . !نگاهی که از تو هیچوقت گرفته نخواهد شد نگاه خودت به خودت است.!کسی که بدون بهانه میتواند ساعت ها در کنار تو بنشیند و قهوه ای تلخ بنوشد خودت هستی .!یاد بگیریم از دیگران انتظار دوست داشتن نکنیم،آنها مجبور به دوست داشتن یا نداشتن ما نیستند.به جای اینکه انتظار داسته باشیم بیایم لحظه های زندگی
دیدین بعضی وقتا یه آهنگو که قبلا بارها شنیدین یهو دوباره میشنوین و این دفعه حس میکنین فرق داشته با دفعه های قبل...انگار با تمام وجود حس شاعرش،حس خوانندشو درک میکنین...من امروز قلبم از شدت زیبایی این آهنگ رو به درد آورده...اونجا که همایون شجریان میخونه:
تو آرزوی بلندی و دست من کوتاه
مدام پیش نگاهی 
مدام پیش نگاه...
میتونم دراز بکشم رو به آسمون این آهنگو پلی کنم...و با هر کلمه ای که میخونه تو رو یادم بیارم و از شدت علاقه م بهت، با صدای همایون همونجا
بعضی وقتها دوست داری خودت را خوش نشان بدی و کلی زور می زنی
سعی می کنی الکی لبخند بزنی. بیخودی لطیفه بگی. درد داخل خودت را پنهان کنی. ولی مگه این درد لعنتی مخفی می مونه؟ یه جوری خودش را میزنه بیرون و نشون می ده. 
موندم چطوری این درد به اشک تبدیل میشه؟
آدم مثل ظرف پری میشه که از هر قسمتش با یک تکان کوچک می زنه بیرون.
 
ای روزگار ...
چرا باید ده هزار دفعه به خاطر اتفاقی که نیفتاده است به خودم آسیب بزنم؟
تمام هنر زندگی این است که من از گذشته آموخته و آن را خاک کرده باشم و متوجه آینده باشم اما نگرانش نباشم و در حال زندگی کنم، تنها چیزی که ما داریم این " حال " است
بعضی ها فکر میکنند زندگی در لحظه مساوی است با لذت در لحظه است . در لحظه زندگی باید کرد نه اینکه در لحظه لذت برد . چون آن موقع همه کارهای بد را به خاطر لذتش می کنیم و بعد آسیب اش را می بینیم
چون امروز مساوی با فرداست پس زن
خب خب بعد از یه مدت خیلی طولانی برگشتم! اصلا تعجبی نداره این کارا زیاد از من سر می زنه!
اما خب برگشتنم این دفعه نکته داره و نکتش هم زیادی تلخه
من تو شغلم یه شکست بزرگ خوردم و تقریبا رسیدم به زیر صفر
به همین سادگی به همین خوش مزگی!
دلیل نبودنم هم دقیقا همین بود.
داشتم دوران نقاهتم رو می گذروندم!
الان دوباره سر پام اما بدون اعتماد به نفس
تو این کشور خیلی طبیعیه که تو کارت شکست بخوری 
وقتی هیچ ثباتی وجود نداره
وقتی همه دزد و کلاه بردار شدیم
وقتی حتی
ولی من بااز امید دارم.....
هرچی بشه،به اون ته تها هم که برسم بازم امیدوارم...
افرین میگم به خودم که همیشه باخودم حرف میزنم و حرفهای ناراحت کننده و قلنبه ای که تو دلم گیر کرده رو با این اروم و اروم حرف زدنا،کم کم ذوبشون میکنم و دوباره تبدیل میشم به منه همیشه امیدوار....
میدونید،همه همه ی همه ی چیزا که اونجور که من میخوام پیش نمیره ولی من بجای ناراحتی میتونم امیدوارم باشم به اینکه دفعه ی بعد،این اتفاق و یا هرچیز دیگه ای با تلاش دوباره ی من و تجربه ای
«نه به جهنم خواهی رفت، نه مجازات دیگری خواهی دید اما گیرم کسی ندید و نفهمید تو که خودت را دیده‌ای و می‌دانی چه می‌کردی. تو باید از خودت خجالت بکشی، برای اینکه زورت به خودت نرسیده و عهدشکنی کرده‌ای. تو بزرگ خواهی شد. مَرد خواهی شد و هزار جور سختی و بلا به تو رو خواهد آورد. تو باید زورِ جنگیدن با آن‌ها را داشته باشی و مردی که زورش به خودش نرسد، زورش به هیچ چیز دیگر هم نخواهد رسید» 
منبع: https://t.me/atrafpublication/760
همیشه فکر می کردم اینکه الکی امید داشته باشی و به خودت امیدواری چیز خوبی نیست. واقعا داره نظراتم در مورد همه چیز تغییر می کنه. قبلا فکر می کردم که در مورد همه چیز باید منطقی فکر کنم و به هیچ وجه به چیزای الکی فکر نکنم . ولی ...
به نظرم اینکه الکی خودت را امیدوار کنی خیلی هم خوبه . آدمیزاد هم حد توان داره. نباید گذاشت که در مقابل ناملایمات بشکنی. باید به هر طریق خودت را دلخوش بکنی. مهم اینه که به هر طریقی و خصوصا در شرایط حال حاضر که جامعه پر از استرس
موقع تقسیم قمقمه‌ها، آبی‌اش افتاد به من. هربار که آبش کردم به هوای این و آن بود. امروز برای اولین بار برای قرص‌های خودم بود که وقت خوردنشان درست وسط کلاس بود. قرص را که خوردم، حواسم جمع نوشته روی قمقمه شد: بهترین خودت باش! جمله من بود. مال این روزهای من. انگار اصلا خود خدا گفته باشد روی قمقمه بنویسند برای احوالات این ایام من. که خوش اخلاق بودن برایم کمی سخت شده. که لبخند روی لبهایم کمتر از همیشه شده. بهترین_خودت؛ یعنی نه در مقایسه با دیگران با ش
جدا از این که باید کسی که رفته رو رها کنی و ازش بگذری و خودت رو دوست داشته باشی بعضی وقت ها یه حسی به سراغت میاد که هیچ راه حلی واسش نیست. فقط باید زانوی غم بغل بگیری و بذاری زمانت بگذره. و اون حس رو بهش میگن دلتنگی. یه حسیه که واقعا هیچ کاری نمی شه واسش کرد. یعنی هر چقدر هم سعی کنی همه چیز رو فراموش کنی و ازش بگذری و خوب زندگی کنی یه دفعه یه جا بد جوری گرفتارت می کنه. و هیچ درمانی واسه دلتنگی نیست. 
و دلتنگی با خودش یه عالمه حس های بد دیگه به همراه م
#همسفر_ابرها
خودت را رهابگذار بدود میان گیسوانت نسیمدره هافریاد اسم زیبای تو  میان مخمل صخره هایندای جدا مانده از سالهای سبزه و گلخودت را رهافانوسی باش در رهگذار بیدریغ اردیبهشتپای بگذار بر این شهر خموشبگذر از بن بست تنهاییبخند و باز هم بخندکه از آستین تو باید خورشید را دید!
 
بی خیال هر آنچه می آید و می رودبازونت را بسپار به خیال یک درخت توتذهنت را پر از یاس های زرد شادشالت را بسپار به کبوتران قصهکنار یک صخره دمی آرام بگیربا خودت بردار،طعم
کامل بودن نه به معنای کمال‌گرایی و بی‌نقص بودن. کامل بودن یعنی خودت را در قالب یک نقش تعریف نکن و تک‌بُعدی نباش؛ دیدی همه‌جانبه و گسترده به خودت، اتفاقات و زندگی پیدا کن. کامل باش و همه‌چیز را در خودت جای بده و بپذیر، جزئی از هستی باش. کامل یعنی مجموعه‌ای از هرچیز و همه‌کس، کامل یعنی پذیرا و دربرگیرنده. انسانی کامل باش... 
یه دورهمی خواستم خونه بگیرم که مثل همیشه، مهمونی میشه و‌ میبینم که چه بچه ها همیشه جدیش میگیرن.
اینکه با یه دست گل، یه دفعه، از یه شهر دیگه، سرباز و اون هم تو اماده باش، زیدت اومده باشه چی؟
داشتم رسما از خوشی جون میدادم اون لحظه
این مدت هم داشتم میچرخوندمش تو شهرمون و الان هم رسوندمش فرودگاه که برگرده.
قلبم از دلتنگی میمیره هر دفعه ولی واقعا ته قلبم خوشحالم و همینطور نگران. نگران از کافی نبودن براش. اینکه باید همه جوره تلاش کنم واسه خوشحالی ا
اگر برای خودت ارز قائلی موقع حرف زدن رئیست مطلقا حرف نزن
اگر برای خودت ارز قائلی موقع حرف زدن دوستت مطلقا حرف نزن
اگر برای خودت ارز قائلی موقع حرف زدن دو نفر با هم بین حرفشون نپر و مطلقا حرف نزن چون حرفت کم رنگ میشه
 
 
 
ادامه دارد ....
 
شاید بتونی به همه دروغ بگی اما به خودت نه! پس بهتره با خودت روراست باشی. 
تو اونقدر قوی نیستی که بتونی جلوی یک سری اتفاقات را بگیری پس بهتره چشماتو باز کنی و باورشون کنی. 
تو هم گند میزنی، مثل خیلی دیگه از آدمها پس بهتره به خودت سخت نگیری. 
پایان قصه یعنی مردن، اگه میخوای زنده باشی بهتره یک داستان جدید را شروع کنی یک داستان قشنگتر. 
------------------------------------------------
آخرین سنگر سکوت نیست، آخرین سنگر بلاگه :) 
اندر باب عکس پروفایل باید بگم که اینم جزو عکساییه که دیروز با زهرا گرفتیم و من چون ی گوششو کات کردم خیلیی تار شده ولی خب هر دفعه که نگاهش میکنم از خنده دلدرد میگیرم خخخخ و البته هر دفعه که میخوام کامنت بذارم هزار دفعه رنگ رخم تغییر میکنه :/ ملت میرن عکسای خفن میگیرن بعد من...خخخخ تفاوت تا کجا خخ
 
چشمک فقط این *___* خخخخ

اوضاع ی جوریه که مامانمم باورش نمیشه بزرگ شدم خخخخ
شبتون بخیر رفقا((:
همین ده دقیق پیش برگشتیم خونه
دوباره مثل هفته پیش واسه افطار رفتیم پارک جنگلی
دوباره من پیتزا و کیک درست کردم
بااین تفاوت که اون دفعه خاله سیمین رو بردیم این دفعه بابا رو
کیک امروزم تمام شکلاتی بود،اون دفعه دورنگ
پیتزای امروزم پنیرش کمتر بود و خمیرش افتضاح سفت شد
مامانم ابگوشت درست کرده بود ولی یادش رفت که نون بیاره
خیلی شلوغ بود
ماشینایی که ردمیشدن اگه دویست و شیش سفید و هاشبکو فاکتور بگیرم،همشون مدل بالا بودن(پرادو،ماکسی ما،سانتافه،جک،
تو زندگی واقعی مجبوری با بعضی از آدمها معاشرت کنی که هر چقدر هم که مناعت طبع داشته باشی، آخرش هم بخاطر دغدغه های کوچیکشون اونقدر بهت فشار میارن که تو هم سطح دغدغه هات به همون اندازه پایین بیاد. یهو به خودت میای و میبینی که داری با هزار فکر بزرگ که توی سرت هست، درباره ی چیزهای کوچیک غصه می خوری...
این جور وقتها خیلی انرژی صرف خوم میکنم تا دوباره خودمو از این پستو بالا بکشم.
این جور وقتها خیلی به اخلاق گند شرلوک غبطه میخورم.
کاش میشد به همون راحتی
از شهادت حاج قاسم به بعد، دیگه نمیتونم موسیقی گوش کنم، دیگه نمیتونم به خودم اجازه بدم سر حجاب شل بیام
در مورد حجاب فلسفم اینه که حاجی و امثال ایشون به آب و آتیش زدن که من دست دشمن نیفتم حالا از خودم میپرسم
راهی!رواست  خودت بشی دشمن خودت؟ ستم ستمه فرقی داره که خودت انجامش بدی یا دیگران؟ فرق تو راهی با دشمن اسلام چیه؟ چی باید باشه؟
به حقیقت پایبند بمونیم تا به دنیای واقع برگرده
 
آخرش به یک جائی میرسی میفهمی که تنها آدم مورد اعتماد زندگی خودت هستی .خودت تنها کسی هستی که زیر پایت را خالی نخواهد کرد .خودت تنها کسی هستی که خودت را دوست دارد .تنها کسی که حرفت پیش او میماند خودت هستی .گاه سخت این را میفهمی ، گاه در هاله ای از رنج و سوءتفاهمات .اعتماد سخت بدست می آید و راحت از دست میرود .
خدایا میشه دلِ منو شفا بدی؟
حسرتامو بگیری
من ادم خوبی بشم
اونجوری که خودت خوشت بیاد کیف کنی
 
میشه بهم آرزوهای تازه بدی؟
میشه کمک کنی من چیزی دلم بخواد؟
میشه بهم کمک کنی با فکر کردن به گذشته رو اعصاب خودم راه نرم؟
میشه چراغ آینده رو جوری برام روشن کنی که اصا چیز دیگه چشممو نگیره؟
 
میشه من دوست داشتن یاد بگیرم؟
باور کردن... اعتماد کردن... اینا دیگه برام غریبه شدن!
منو سیراب کن
الان فقط سرابه!
 
میشه منو به خودت برسونی؟
اونجا که فقط خودت باشی:)
 

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها